۱ـ ضعف دولت سلجوقی | ۲ـ پیدایش حکومتهای اتابکی | |
۳ـآشفتگیهای دستگاه خلافت عباسی | ۴ـمشکلات اقتصادی و اجتماعی | |
۵ـ امنیت خانقاهها. | ۶ـروحیه برابری و برادری. | |
۷ـ تأمین نیازهای اقتصادی. | ۸ـ تزلزل مبانی مشروعیت دستگاه خلافت. | |
۹ـ حضور و نفوذ شیوخ وارسته |
علاوه بر این عوامل، همچنین بیشتر شدن رنگ فلسفی تصوف، ثبت و ضبط شدن آثار و احوال متصوفه و مبانی نظری و تئوریک آن با ظهور ابن عربی (۸۳۸ـ۵۶۰ ه) و تألیف کتبی مانند «الفتوحات المکیه» و «فصوص الحکم»، نه تنها به اوج خود رسیده، بلکه تا حدود زیادی، باعث شد تا از عناد و دشمنی علما و فلاسفه نیز کاسته شود. بدین گونه، تصوف تدریجاً به علت علاقهای که عامه نسبت به مشایخ آن نشان دادند، تحت تأثیر رقابت با فقهای مدرسه عوامپسند شد. خانقاه و رباط را در مقابل مدرسه علم کرد و تعلیم آن، مثل تعلیم اهل مدرسه، دارای سلسله و اسناد و اجازه گشت. سلسلههای صوفیه، نظیر مذاهب فقهی، و در مقابل مدارس منسوب با ارباب مذاهب، به وجود آمد، و در سلسلهی اسناد خرقه و تعلیم این سلسلهها، نام مشایخ و پیران قدیم قوم، که در عصر خود صاحب هیچ نوع خرقه و سلسلهای نبودند هر یک به مناسبتی و به وجهی وارد گشت. در هر حال، این اقبال و توجه تصوف را قالبی و متحجر کرد و از حال جوشندگی و آفرینندگی، که در تعلیم امثال بایزید و حلاج و شبلی بود، بیرون آورد. اما از تصوف آنچه میتوانست در این دوران تعصب با سطح فکر و فهم مترجمان عامه منطبق باشد، بدون شک، همین ظواهر و آداب بود که در خانقاهها حفظ شد و مبنای ارتباط شیخ و مرید گشت؛ و سرانجام، در دورهی مورد نظر میتوان عوامل زیر را در اقبال عمومی به تصوف مؤثر دانست.
- کشورگشاییهای خوارزم شاهیان و هرج و مرج ناشی از سیاست بازیهای خلفا که باعث ایجاد آشفتگی شده بود.
- ادامهی جنگهای صلیبی و تهدید دنیای اسلام.
- خطر روزافزون اسماعیلیان و نا امنیهایی که به دست آنان ایجاد میشد.
- نزاعها و کشمکشهای فرق مختلف مذهبی.
- سرخوردگی مردم از روحانیان متشرع، که در دسیسهبازیها و فرقهگراییها سهم قابل توجهی داشتند.