تصوف:
در تعریف تصوف و صوفی آراء و نظرات متفاوت و زیادی در آثار محققین عرضه شده است، که بعضا یا مترادف بوده و یا اینکه متعارض با اصول لغتشناسی علمی است، این گونه آراء و نظرات یا برآمده از بررسی لغتشناسی بوده یا اینکه برآمده از ذوق بزرگان صوفیه میباشد. لذا این تشتت آراء در تعریف صوفی و تصوف مانع از دستیابی به وحدت نظر در تعریف صحیح آن میباشد. تا جایی که بسیاری از بزرگان بدان اعتراف کردهاند که در معنای تصوف افزون بر هزار قول گفته شده است. در یک معنای کلی می توان گفت تصوف راهی است که صوفیان برای وصول به حقیقت برگزیدهاند.
مولانا:
مولانا جلال الدین محمد بلخی، از بزرگترین شعرای ایران و جهان و فخر عالم تصوف و عرفان است، وی نه تنها در ایران هنوز هم سیل مشتاقان را بسوی خود می کشد، بلکه مثنوی وی در جایی مانند غرب نیز از پرفروش ترین کتاب ها می باشد.
۱ـ۹ـ موانع و محدودیتهای تحقیق
تکراری بودن مطالب منابع در زمینه تصوف.
کمبود منابع فارسی و تکراری بودن مطالب آنها در زمینه تقریب مذاهب از نگاه تصوف .
عدم وجود هر گونه پیشینیه تحقیق در زمینهی موضوع پایان نامه پژوهشگر را از ذکر هر گونه پیشینیه تحقیق معذور داشته است .
گستردگی موضوع تحقیق به طوری که پژوهشگر ناچار شد، تنها به بررسی نقش یکی از صوفیان قرن هفتم در تقریب مذاهب اکتفا کند.
گستردگی اشعار مولانا که بررسی و شناخت و انتخاب اشعار و تمثیلهایی که در حوزه تقریب مذاهب بودند را بسیار دشوار ساخت.
فصل دوم: تصوف و تقریب
۲ـ۱ـ مقدمه
چون موضوع پژوهش، بررسی نقش صوفیان ایرانی قرن هفتم بر تقریب مذاهب است و انجام این تحقیق بدون کالبد شکافی تصوف، چگونگی پیدایش آن و روشن کردن تفاوتهای آن با عرفان و بالاخره تاریخچه تصوف و تصوف ایرانی امکان پذیر نیست، بنابراین به بررسی موارد یاد شده پرداخته شده است.
۲ـ۲ـ تعریف تصوف
در مورد تعریف مسلک تصوف و کلمه صوفی، مطالب فراوانی در متون وجود دارد، که هر عارف و هر محققی از زاویه خاصی بدان نگریسته و از آن تعبیری کرده است. از این نظر، برای تصوف تعریف جامع و مانعی وجود ندارد، و هیچگونه حکم کلّی دربارهی آن صادق نیست. این اختلاف و تمایز بدان سبب است که برخی از صوفیان بزرگ در یک حالت خاص و لحظهی معیّن، نسبت به ذوق و وجدی که در آن حال و مقام و منزل داشتهاند، جملهای را در تعریف تصوف بیان کردهاند که در عین تفاوت با نظر دیگران در محل و مُقتضای خود صدق میکند؛ در واقع هر فرد صوفی بیانگر نوعی تصوف است.
در یکی از تعاریفِ مسلک تصوف آمده است: تصوف عبارت است از شناخت آداب ظاهری و باطنی شرع و پرهیز از هرگونه اخلاق زشت و ناروا و پرداختن به یک سلسله اعمال خاص، برای قبول تجلّی صفات الهی.
۱ـ خواجه عبدالله انصاری مینویسد: «ابوالقاسم دمشقی گوید از ابوبکر کتانی (م . ۳۲۲ ه. ق) پرسیدم که علم تصوف چیست؟ گفت: کمینهی آن است که تو درنیاوی.» و در مورد شخص صوفی هم گفته شده: اَلصّوفی هُوَ الخارجُ مِنَ النُّعوتِ و الرسُوم. صوفی هیچ نشان و تعریفی ندارد.[۴]
۲ـ اصل کلمهی صوفی و تصوف از «صف» است و چون صوفیه از نظر مراتب معنوی و حضور قلب و مناجات و بلندی همت و تقرب به خدا در صف اول محسوبند و نیز از نظر مراتب ظاهری در نماز زودتر از دیگران حاضر میشوند و در صف اول قرار میگرفتهاند به این مناسبت نسبت آنها به صف داده شده و صوفی نامیده شدهاند!چنانکه ملاحظه میشود مفسر هیچ ملاحظه نکرده که طبق قواعد عربی در این صورت لازم بود «صفی» گفته شود نه صوفی!؟
۳ـ بعضی گفتهاند صوفی منسوب به «صوفهالقفا» است و آن عبارت از موهایی است که در قسمت مؤخر سر میروید و در وجه این تسمیه نیز گویند چون صوفیه مانند این موها هیّن و لیّن میباشند، لذا به آن منسوب گشتهاند؛ و نیز گویند: چون صوفیه به سوی حق گرائیده و از خلق انصراف و دوری جستهاند به همین مناسبت منسوب به صوفه القفا شدهاند. پیداست که این دو وجه هم تفسیر بعدالوقوع است و مدتها پس از پدید آمدن کلمه، با ذوق ساخته و پرداخته شده است.
۴ـ عدهای گویند: از کلمه «صوفانه» مشتق شده و صوفانه گیاهی است نازک و کوتاه و زردرنگ و چون صوفیه به گیاهان صحرا قناعت میکردند بدین جهت صوفی نامیده شدند. این قول هم با قطع نظر از تفسیر آن از نظر ادبی مردود است زیرا نسبت به صوفانه «صوفانی» میشود نه صوفی.
۵ـ جمعی میگویند: کلمه صوفی و تصوف از کلمه «صفّه» گرفته شده و صفّه یک قسمت از مسجدالنبی بوده که یک عده از مسلمانان بیچیز و غریب در آنجا سکنی اختیار کرده و به حالت فقر و زهد به سر میبردند و آنها را به نام اهل صفّه مینامیدند.
گرچه «صوفیه» از این نظریه به منظور تحکیم مبنای اسلامی تصوف طرفداری میکنند و میخواهند بدین وسیله چنین وانمود کنند که تصوف در اصل از اهل صفّه و خواص اصحاب پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله گرفته شده و صوفیه پیر و مسلک آنها میباشند؛ ولی این تفسیر هم به هیچ وجه با قواعد ادبی سازگار نیست زیرا در این صورت میبایست «صفی» گفته شود به علاوه چنانکه اشاره شد روش و وضع اهل صفّه یک وضع اجباری و مربوط به وضع اقتصادی مسلمانان بود و ادامه هم نداشت و هر کدام به تدریج سر و سامانی یافته «صفّه» را ترک گفتند و لذا تعداد آنها همواره کم و زیاد میشد.
۶ـ عدهای گویند: صوفی منسوب به صفا است و صوفیه را به مناسبت صفای باطنی که دارند به صفا نسبت دادهاند.
۷ـ برخی گفتهاند از صفو مشتق شده و صفو به معنی برگزیده است و چون صوفیه برگزیدگان خلقند از این رو منسوب به صفو گشتهاند. بدیهی است این دو وجه نیز با قواعد ادبی وفق نمیدهد و به همین جهت عدهای به منظور فرار از اعتراض اهل ادب گفتهاند که صوفی در اصل صفوی بوده و در اثر تغییر صوفی شده است. غافل از این که از آغاز پیدایش صوفیه تاکنون ولو در مراحل ابتدائی کسی به نام صفوی نامیده نشده و حتی خود نویسندگان صوفیه نیز این نام را دربارهی احدی ذکر نکردهاند.
جاحظ اولین نویسندهای است که این کلمه را استعمال کرده و در کتاب «البیان والتبیین» از صوفی نام برده است و جامی هم در «نفحات» تصریح نموده که ابوهاشم کوفی برای اولین بار به نام صوفی نامیده شده. بنابراین احتمال تصرف و تغییر در کلمه کاملاً مردود و بیوجه میباشد.
۸ـ ابن خلدون در مقدمهی معروف خود از عبدالکریم ابن هوازن قشیری (یکی از بزرگان و نویسندگان صوفیه) نقل میکند که «برای اسم صوفی اشتقاقی از نظر قواعد عربیه و قیاس وجود ندارد و ظاهراً لقب و جامد میباشد». منصور علیشاه معروف به کیوان قزوینی در استوارنامه مینویسد: «…. معلوم میشود که از اول تسمیه صوفی به معنی اصطلاحی علم به نحو ارتجال بوده یعنی بیملاحظه مناسبت با معنی لغوی و یا به غلبه علم شده…»
۹ـ ابن جوزی در تلبیس ابلیس نقل میکند: گفتهاند غوثبنمر، اولین کسی بود که صوفه نامیده شد، به این مناسبت که مادرش برای این که از وی پسری باقی بماند، نذر نمود، که اگر غوث زنده بماند او را وقف خدمت کعبه نماید و چون طفل (غوث) را در خانه نهاد وقتی در اثر شدت گرما آسیبی با و رسید مادرش گفت پسرم مانند صوفه شده است و سپس وی را صوفه نامیدند؛ و از این پس اشخاصی را که در انقطاع به او شبیه بودند، نسبت به وی داده صوفیه نامیدند. زمخشری نیز در کتاب اساس اللغه شبیه به این نقل را بازگو میکند و از سمعانی نیز در انساب نقل شده است.[۵]
۱۰ـ مورخ و محقق معروف «بیرونی» در کتاب «ماللهند» در ذکر اعتقاد آنان در موجودات عقلی و حسی مینویسد: «جمعی از آنان (حکمای یونان) همهی اشیاء را یک چیز میدانستند… (پس از شرح مختصری از عقائد آنان مینویسد) این بود رأی سوفیه که حکما هستند زیرا سوف در لغت یونانی به معنای فلسفه است و فیلسوف یعنی خواستار فلسفه، چون در اسلام قومی به عقائد آنان نزدیک شدند خود را سوفی نام گذاشتند و چون جمعی این لغت و اشتقاق آن را نمیدانستند صوفیه را به اصحاب صفه که در زمان پیغمبر بودند و به خدا توکل داشتند نسبت میدهند و بعداً این کلمه تصحیف شده و از صوف که به معنای موی بز است مشتق دانسته شد.[۶]
۱۱ـ عدهای بر آنند که صوفی منسوب به صوف (پشم بز) است و تصوف هم به معنی پشمینه پوشی میباشد و «پوشیدن لباس پشم دأب و عادت انبیاء و صدیقین و حواریون و زهاد بوده است» و چون صوفیه پشمینه پوش بودند، آنان را صوفیه نامیدند.[۷]
۱۲ـ در این که صوفی منسوب به صوف باشد و صوفیه زندگی پشمینهپوشی داشته سخنی نیست ولی نسبت پشمینهپوشی به پیغمبر اسلام و اصحاب آن حضرت کاملاً نادرست و ناروا میباشد.
۱۳ـ تصوف یک مسلک و طریقه لغزنده و متغیری بوده که از زهد خشک و ترک دنیا آغاز شده و بالاخره به مبالغهآمیزترین معانی و اشکال وحدت وجود و عشق و فنا پایان یافته است و در بین این دو نقطه آغاز و پایان رنگهای مختلف و صور و اشکال و معانی گوناگونی نیز به خود گرفته است.[۸]
بنابراین تصوف یک مذهب خاص و منظم و محدود نیست و با در نظر گرفتن علل پدیدآورندهی آن معلوم میشود که یک طریقه التقاطی بیش نبوده و از بهم آمیختن عقائد و افکار گوناگونی به وجودآمده است و به همین جهت حد و حصاری به خود ندیده و همواره در طی قرون و اعصار متمادی (از قرن دوم تا به امروز) با مقتضیات و شرائط و افکار هر دوره تغییر شکل داده است و از این رو برای آشنا شدن به تصوف هر دوره باید تمام آن مقتضیات و شرائط محیط و اوضاع را در نظر گرفت و تصوف را در قالبهای مختلف آن بررسی نمود.
علاوه بر این تصوف را میتوان یک نوع روش خاصی در زندگی معرفی کرد که اطمینان و تسکین درونی و سعادت ایدهآل شخص صوفی را از غیر راهکار و کوشش و نظامات و فعالیتهای عادی زندگی و به وسیلهی تحمل مشقات، زهد و ترک لذائذ و در نهایت با پیروی از اصل «فرار از زندگی مادی» تأمین مینماید. از جنبهی نظری هم باید تصوف را یک نوع ایدئولوژی مخصوصی دانست که عدهای تحت شرائط خاص زندگی برای به دست آوردن حقائق ماوراءالطبیعه و توجیه اسرار جهان هستی از غیر راه عقل و برهان و علوم از آن پیروی میکنند و راه صحیح را در کشف، شهود، اشراق، الهام، درون بینی و روشهای غیر عادی میپندارند.[۹]
۲ـ۳ـ ریشههای تصوف
با توجه به شباهتهایی که بین فلسفه و عرفان هند و نظریههای یونانی و نسطوریان و برخی فرق مسیحی با تصوف اسلامی ایرانی وجود دارد میتوان ریشهی تصوف اسلامی را از افکار یک یا چند مکتب از مکاتب فکری این ملتهادانست. برخی نیز آن را برگرفته از نظریههای فلسفی یونان و گروهی آن را ناشی از اندیشه عرفانی و فلسفی هند و دسته دیگر عقاید صوفیان اسلامی را در تفکرات ایران پیش از اسلام و یا عقاید نسطوریان و مسیحیان و مانویان جستجو کردند و فیالواقع چون خواستار دریافت حقیقت بودهاند، نتیجهگیری آنان بیشباهت به جستجوی حضرت ابراهیم نبود.[۱۰]
زرین کوب معتقد است که: «فرض آنکه تصوف ناچار باید یک منشأ غیر اسلامی داشته باشد، امروز دیگر موجه و معقول نیست.» زیرا تصوف را، به علت آنکه مجموعهای است از جریانات فکری گوناگون، کاملاً و محصور نمیتوان تحت عنوان یک مکتب، یا یک جریان فکری واحد قرار داد، تا به طور قطع نتیجه به دست آید، که فیالمثل فکری است مأخوذ از اندیشههای نو افلاطونی، و شاید به همین سبب باشد که اسلام هم آن را به عنوان مکتبی خاص و مستقل نپذیرفته است، اگر چه رینولد نیکلسون بر این عقیده است که میتوان یک دسته افکار و آرا و عقاید مشترک در میان اقوام صوفیان یافت که مورد قبول همهی آنان قرار گرفته و به حقیقت اصول و مبانی فکرشان به شمار میرود، با این همه همان مبانی و اصول بر حسب زمان و مکان و توجه و اعتقاد به فرقه و مذهبی خاص از میان مذاهب دین اسلام و اصول اجتماعی، تغییرپذیر است، و جلوههای گوناگون دارد، و به همین جهت، شاید نتوان حکمی کلّی و واحد در مورد همهی آنها صادر کرد. نتیجه آنکه، میتوان در میان افکار و اعتقادات گوناگون عارفان اسلامی به سبب آشنایی با افکار و آراء ملل دیگر نوعی اقتباس و پارهای نکتههای تحول یافتهایاز سایر ملل یافت، امّا قطعاً نمیتوان آن را مأخوذ از یک مکتب غیر اسلامی دانست.[۱۱]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |