دوستی حیوانات، به دام افتادن آهو و نجات او، قسمت مشترک هر دو داستان را شکل داده است، اما چگونگی به دام افتادن آهو و نجاتش و همچنین ماجرای لاکپشت، مطلبی است که هر نویسنده به طور جداگانه و متفاوت به آن پرداخته است.
در واقع بازنویس بر آن بوده است تا با امروزی و ملموس کردن داستان، زمینهی انس و ارتباط بیشتر کودک با شخصیتها را فراهم کند.
اشاره به بازی «قایم موشک» اوج تلاش بازنویس است که او را در رسیدن به خواستهاش یاری میرساند. قایم موشک بازیای است که اغلب افراد، کودکی خود را با آن میگذرانند و برای اکثریت آنها شناخته شده و آشنا است. بازنویس احتمال میدهد که این بازی برای عدهای از کودکان، ناشناخته باشد، پس از زبان آهو ، شیوهی بازیکردن آن را آموزش میدهد:
«آهو گفت: این بازی خیلی ساده و آسان است؛ یکی از ما چشمهایش را میبندد و تا ۲۰ میشمارد. بقیه در گوشهای قایم میشوند. بعد آن کسی که چشم گذاشته باید دنبال آنها بگردد!» (قلانی، دوستان مهربان، ۱۳۸۸: ۵)
برخلاف حکایت مأخذ که آهو با دور شدن از دوستانش در دام صیاد میافتد و هم آنجا موش او را نجات میدهد، در اثر حاضر لحظهای که آهو در بازی قایمموشک، چشمانش را بسته است، صیاد او را در کیسهاش گذاشته، با خود میبرد و زمانی که صیاد برای آب خوردن به کنار رودخانه میرود، دوستانش از فرصت استفاده میکنند و او را نجات میدهند.
همانطور که اشاره شد، این تغییر به علت ملموس و امروزی کردن داستان برای کودک انجام شده است. بازنویس به منظور جلوگیری از طولانی شدن داستان، ماجرای لاکپشت را نیز به گونهای دیگر بیان میکند. در حکایت مأخذ لاکپشت در دستان صیاد اسیر میشود و با نقشهای که دوستانش میکشند، نجات پیدا میکند، اما در اثر حاضر لحظهای که صیاد به دنبال موش و آهو است، پایش به لاکپشت گیر میکند و صیاد به این تصور که او سنگ است، نسبت به او بی اعتنا است، اما با این اتفاق دوستانش نجات پیدا میکنند. قلانی با بیان داستان به شکلی متفاوت با متن اصلی در داستانی که کودک بارها شنیده، به آن خلاقیت بخشیده است.
در کنار اعمال این تغییرات، بازنویس مطالبی از متن مأخذ را حذف نموده است. او داستان را از جایی شروع میکند که این دوستان در جنگل با هم بازی میکنند و بنابراین بسیاری از مباحث از جمله چگونگی دوستی این سه حیوان و سخنان آموزنده و اخلاقی آنها را حذف کرده است و در واقع چنین اقدامی لازمهی بازنویسی در زمینهی ادبیات کودک است.
تصاویر زیبا و رنگی کتاب که حضور تمامیشخصیتها را در داستان ملموس کرده است، سهم قابل توجهی در جلب توجه کودک به مطالعهی داستان دارد.
۳-۷-۵-۴- عناصر داستان
– پیرنگ
روابط علی و معلولی، حوادث داستان را به هم پیوند زده است و از آنجا که هیچگونه پیچیدگی میان آنها به چشم نمیخورد، پیرنگ از نوع باز است:
آهو در بازی قایم موشک چشمانش را بسته است و به همین دلیل صیاد به راحتی کیسهاش را روی سر او میاندازد. موشی بندهای کیسه را باز و او را آزاد میکند، زیرا صیاد کیسه را رها کرده است تا در کنار رودخانه آب بنوشد. شکارچی به علت برخورد با لاکپشت، نتوانست آهو و موشی را به چنگ آورد. او لاکپشت را بر نمیدارد، زیرا تصور میکند سنگ است.
اکنون عناصر طرح به کار رفته در داستان بررسی میشود:
داستان با توصیف این چهار حیوان، بیان دوستی و بازی قایم موشک آنها در جنگل شروع میشود. وقتی که شکارچی آهو را به دام میاندازد، گرهافکنی شکل میگیرد. کشمکش درونی زمانی رخ میدهد که موشی و زاغی و لاکپشت، به دام افتادن دوستشان را میبینند و به دنبال شکارچی راه میافتند تا او را نجات دهند. در این جا خواننده در حالتی از تعلیق قرار میگیرد و کنجکاو است بداند، آیا آنها می توانند آهو را نجات دهند و اگر بله، چگونه؟ بحران زمانی است که شکارچی کیسه را رها میکند و موشی آهو را نجات میدهد. زمانی که شکارچی آنها را میبیند، به طرفشان حمله میکند، اما چون پایش به لاکپشت گیر میکند، به زمین میافتد و داستان به نقطهیاوج خود میرسد. بازگشت ناکام شکارچی و جمع شدن دوستان در کنار هم، گرهگشایی داستان را به وجود آورده است. این موضوع که آنها با این اتفاق متوجه میشوند که در مواقع سختی میتوانند به هم کمک کنند و دوستان مهربانی هستند، پایان داستان را رقم میزند.
روشن است که حکایت مأخذ از پیرنگ استوارتری برخوردار است، به خصوص اینکه در آنجا لاکپشت نیز به دام میافتد و نقشه و تدبیری که یارانش برای نجات او میکشند، تعلیق بیشتری در خواننده ایجاد میکند. اما پیرنگ اثر حاضر نیز استوار است و خلل و سستی در آن دیده نمیشود. شروع داستان در هر دو اثر متفاوت است.
– شخصیتپردازی
تمامی شخصیتها به جز شکارچی، حیوانی هستند. بازنویس شخصیتها را همچون مأخذ نامگذاری نکرده است. البته از موش و کلاغ به موشی و زاغی یاد میکند که متناسب با ذوق کودکانه است.
قبل از پرداختن به بررسی شخصیتهای داستان، باید یادآور شد که در حکایت مأخذ شخصیتها مجال بسیاری برای گفتگو و عمل دارند و راوی نیز اطلاعات زیادی از آنها به دست میدهد، اما قلانی در بازنویسی این
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
حکایت در صفحاتی معدود، مجبور به حذفیات فراوانی شده است و بنابراین پارهای از خصایص و ویژگیهای شخصیتهای داستانی در اثر مأخذ جا مانده است.
موش در حکایت مأخذ حضوری فعالتر از اثر حاضر دارد؛ از همان آغاز نیکی او به کبوتران زمینهساز میشود تا با کلاغ و شخصیتهای دیگر آشنا شود.
قسمت عمدهی حکایت مأخذ را گفتگوی او با کلاغ شکل میدهد که شخصیت او نیز از همین طریق به خواننده معرفی میشود. با حذف این قسمت، بسیاری از جنبههای شخصیتی موش نیز حذف شده است.
بازنویس به دلیل حجم اندک کار، تنها به انتقال ویژگی بارز او به اثر حاضر میپردازد، یعنی کمک به دوست در هنگام خطر و سختی.
سایر شخصیتهای داستان، یعنی لاکپشت، آهو و زاغی، شخصیتی همانند موش دارند؛ دغدغهی هر کدام از این شخصیتها این است که دیگری را از خطر نجات دهد.
راوی نیز آنها را اینگونه معرفی میکند (شخصیتپردازی مستقیم):
«از میان این حیوانها، آهو، زاغ، موش و لاکپشت بسیار با هم صمیمی بودند، آنها به هم قول داده بودند که همیشه در کنار هم باشند و هیچوقت همدیگر را تنها نگذارند. آنها هر روز وسط جنگل جمع میشدند و با هم بازی میکردند.» (قلانی، ۱۳۸۸د: ۲)
بعد از اسیر شدن آهو به دست صیاد، دیگر شخصیتها در تب و تاب هستند تا او را نجات دهند و این اندیشه که یارای مقابله با شکارچی را ندارند، لحظهای به ذهن آنها خطور نمیکند:
«دوستان آهو که شاهد این اتفاق بودند خیلی ناراحت شدند و بعد از رفتن شکارچی از پشت علفها بیرون آمدند. آنها تصمیم گرفتند که برای نجات دوست خود، به دنبال شکارچی بروند. لاکپشت، زاغی و موشی در همان مسیری که شکارچی رفته بود به راه افتادند.» (همان: ۹-۷)
نگرانی به لاکپشت نیز مجال نمیدهد تا آسوده بنشیند. او نیز دنبال دوستانش به راه میافتد، هر چند در درون با خود زمزمه میکند که در این حادثه کاری از او ساخته نیست:
«اما لاکپشت که نمیتوانست خیلی تند راه برود از آنها عقب ماند. او با خودش گفت درست است که کاری از دست من بر نمیآید ولی من نباید آنها را تنها بگذارم.» (همان: ۹)
غافل از اینکه حضورش سرنوشتساز و یاریگر یارانش است:
«شکارچی به دنبال آهو و موشی رفت اما همانطور که میدوید پایش به لاکپشت گیر کرد و روی زمین افتاد. آهو و موشی هم موفق شدند به راحتی فرار کنند.» (همان: ۱۱)
گرچه این اتفاق برای همهی آنها ناخوشایند بود، اما پیام مفیدی برای آنها به همراه داشت:
«آنها فهمیدند چه دوستان مهربانی دارند و در مواقع سختی و خطر میتوانند از آنها کمک بگیرند.» (همان: ۱۲)
این چهار شخصیت بیشتر از طریق راوی به خواننده معرفی میشوند (شخصیت پردازی مستقیم).
شکارچی نیز شخصیتی قراردادی است که در تمامیداستانها، حضوری یکسان دارد.
– سبک و زبان
اثر حاضر به تناسب فهم و درک کودک، ساده شده است. با این حال بازنویس از بهکاربردن زبان عامیانه و کوچه و بازاری صرفنظر کرده است.
نویسنده از آرایههای ادبی استفاده نکرده است.
بازنویس از نکات دستوری سرپیچی نکرده است و حذف و یا تکرارهای بی مورد و تعابیر اشتباه در کلام او به چشم نمیخورد.
برخلاف حکایت مأخذ، داستان بیشتر توسط بازنویس روایت میشود و شکل محاورهای آن بالا نیست.
– درونمایه
درونمایهی هر دو اثر یکی است، یعنی کمک و یاری به همدیگر در مواقع سختی و همراهی دوستان صمیمی در هنگام بلا و خطر.