اما در اثر حاضر قلانی به طور مستقیم به پیام داستان اشاره نمیکند و به کودک اجازه میدهد تا با حضور فعال و درگیر کردن ذهن، به نتیجهی دلخواه برسد.
وفای به عهد و پیمان، مطلبی است که از این داستان برداشت میشود.
– صحنه پردازی
نویسندهی کلیله و دمنه بدون اشاره به زمان، مکان را شهری در عراق معرفی میکند:
«به شهری از شهرهای عراق، طبیبی بود …» (همان: ۱۴۶)
اثر حاضر به زمان و مکان زندگی پادشاه، اشارهای مبهم دارد:
«در روزگاران قدیم، در سرزمینی پهناور و بزرگ که آب و هوایی خوب، رودخانهای پر آب، دشتهای سرسبز و مردمانی خوشبخت داشت، پادشاهی فرمانروایی میکرد.» (قلانی، ۱۳۸۸ب:۲)
محل زندگی طبیب نیز کلبهای در جنگل است:
«حکیمی جوان و ماهر نیز که در کلبهای کوچک در جنگل زندگی میکرد و مردم روستاهای اطراف رایگان معالجه مینمود…» (همان: ۴)
تصاویر کتاب، زمان و مکان داستان را برای کودک ملموس و عینی کرده است. قصر پادشاه، پلی در کنار قصر که آب در زیر آن جاری است، اتاق دختر بیمار و… کودک را با فضای داستان آشنا میکند. علاوه بر این وجود درختان سرسبز و گلهای رنگارنگ نیز حکایت از فصل بهار دارد.
۳-۷-۳- نقد و بررسی داستان «بازرگان و مرد امانتدار»
قلانی، بهزاد(۱۳۸۸). « بازرگان و مرد امانتدار»؛ حکایت زیبا برای بچههای زیبا. تهران: راقم.
گروه سنی ذکر شده در کتاب: ب
کتاب مأخذ: کلیله و دمنه
نویسنده در صفحهی عنوان، کتاب مأخذ را ذکر کرده است.
مشخصات ظاهری: ۱۲ص. مصور (رنگی)
۳-۷-۳-۱- خلاصهی داستان
بازرگان قصد دارد برای خرید آهن، به سفری طولانی برود؛ بنابراین مقدار آهنی را که دارد نزد دوستش به امانت میسپارد. مدتی بعد دوست بازرگان برای رفع مشکلش، آهنها را میفروشد تا در فرصتی مناسب همان مقدار آهن را جایگزین آن کند، اما بازگشت ناگهانی بازرگان، به او مجال این کار را نمیدهد و تنها جوابش به مرد بازرگان این است که موشی که در انبار است، آهنهای او را خورده است. هرچند بازرگان سخنان او را باور ندارد، اما سکوت میکند. تا اینکه پس از مدتی دوست بازرگان که تصور میکند بازرگان ماجرا را فراموش کرده است، او را به خانهی خود دعوت میکند. بازرگان در فرصتی مناسب پسر او را با خود میبرد و وقتی دوستش با آشفتگی به سوی او میآید، به او میگوید که همان موشی که آهنهای مرا خورد، پسر تو را نیز بلعید. مرد شرمسار میشود و مدتی بعد آهنهای بازرگان را به او برمیگرداند و دوستیشان ادامه مییابد.
۳-۷-۳-۲- تطبیق متن بازنویسی شده با متن اصلی
الف. بخشی از متن بازنویسی شده
«روزها گذشت تا اینکه دوست بازرگان به پول احتیاج پیدا کرد. با خودش گفت: تا قبل از آمدن بازرگان این آهنها را میفروشم و با پولش احتیاج خود را برطرف میکنم و بعد که دوباره پولی به دست آوردم، همان مقدار آهن را میخرم و به بازرگان میدهم. سپس به بازار رفت و آهنها را فروخت. او که نمیدانست بازرگان چه زمانی برمیگردد با پول آهنها مشکل خود را برطرف کرد اما پس از مدت کوتاهی بازرگان به شهر خود بازگشت، زیرا در راه سفر به او خبر دادند که پدرش بیمار شده است.
برای همین سفر را نیمه تمام گذاشته بود تا به دیدن پدرش برود. او که خیالش از بابت آهنها راحت بود، وقتی به شهر خود رسید به سراغ دوست امانتدار خود رفت تا آهنها را پس بگیرد و از او تشکر کند برای همین هدیهای برای او خرید و به خانهاش رفت. مرد امانتدار که از برگشتن بازرگان بسیار تعجب کرده بود کمی فکر کرد و سپس رو به او گفت: همهی آهنهایی که تو به من سپرده بود، موش که در انبار بود، خورد و الان دیگر هیچ آهنی وجود ندارد!» (قلانی، ۱۳۸۸الف: ۶)
ب. بخشی از متن اصلی
چون بازآمد، امین ودیعت فروخته بود و بها خرج کرده. بازرگان روزی به طلب آهن به نزدیک او رفت. مرد گفت: آهن در پیغولهی خانه بنهاده بودم و در آن احتیاطی نکرده، تا من واقف شدم موش آن را تمام خورده بود.» (منشی، ۱۳۸۶: ۱۲۲)
۳-۷-۳-۳- روش خلق اثر
این حکایت در کلیله و دمنه با عنوان « بازرگانی که صد من آهن داشت » در میان باب شیر و گاو نقل شده است. بازنویس با تغییر عنوان به «بازرگان و مرد امانتدار» علاوه بر کوتاه و موجزتر کردن آن، دو شخصیت برجسته داستان را به کودک میشناساند.
داستان همان داستان کلیله و دمنه است با همان مضمون و محتوا و بازنویس برای تطبیق آن با نیازهای کودک، تنها مطالبی را به آن میافزاید تا هم پیرنگ استوارتر شود و هم شخصیتها کنش بیشتری داشته باشند تا جذابیت داستان و در نتیجه هیجان کودک افزایش یابد. از اینرو شیوهی پرداخت این داستان، بازنویسی ساده است.
تصاویر زیبا و رنگی کتاب نیز سهم بسزایی در جلب توجهی کودک به مطالعه اثر حاضر دارد؛ تصاویری که حضور تمامیشخصیتها را ملموس کرده است و پابهپای متن، کودک را در دریافت محتوای داستان یاری میرساند.
۳-۷-۳-۴- عناصر داستان
– پیرنگ
روابط علی و معلولی سادهی این داستان، وقایع را به هم پیوند زده است و از آنجا که هیچ پیچیدگی در آن به چشم نمیخورد، پیرنگ از نوع باز است:
بازرگان به قصد یک سفر کاری طولانی، آهنهایش را نزد دوستش به امانت میسپارد. اما او به دلیل تنگدستی آن را میفروشد. بازرگان سفرش را نیمهتمام رها میکند، زیرا در راه
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |
به او خبر میدهند که پدرش بیمار است. مرد امانتدار با خود میگوید که دیگر مجبور نیست برای بازرگان آهن بخرد، زیرا تصور میکند بازرگان سخنان او را باور کرده است. او به این تصورکه بازرگان ماجرا را فراموش کرده است، او را به خانهاش دعوت میکند. مرد بازرگان از آنجا که نقشهای در ذهن دارد، بدون معطلی دعوت دوستش را میپذیرد. بازرگان به دوستش میگوید که پسر تو را موش خورد، زیرا قصد دارد با به کار بردن همان حیلهی دوستش، او را شرمسار کند و از طرفی آهنهایش را نیز پس بگیرد.
حکایت مأخذ تنها به اصل ماجرا پرداخته و از ذکر جزئیات بیبهره است. همین مورد ذهن کودک را با سوالاتی درگیر میکند، اما بازنویس با پرداختن به این مطلب، هیچ نقطهی تاریک و نامفهومی را در داستان به جا نمیگذارد. قسمتهایی که قلانی برای استواری پیرنگ به داستان افزوده است به این شرح است:
– قسمتی که مرد امانتدار به پول احتیاج پیدا میکند و به اندیشهی فروش آهنها میافتد.
– زمانی که بازرگان به علت شنیدن خبر بیماری پدرش، سفر را نیمهتمام میگذارد.
– قسمتی که مرد امانتدار بازرگان را به خانهاش دعوت میکند و او در غیاب مرد امانتدار پسرش را به خانهی خود میبرد.
در حکایت مأخذ مرد بازرگان عنوان میکند که « باز » پسر امانت دار را برده است، اما در اینجا، بازرگان ربایندهی کودک را همان موشی میداند که آهنهای او را خورده است. کودک مورد بازنویسی شده را بیشتر میپسندد، زیرا میبیند که بازرگان همان حیلهای را به کار میبرد که دوستش در مورد او اعمال میکند. از طرفی دیگر در حکایت مأخذ، بازرگان به میهمانی مرد امانتدار نمیرود و همان روز که برای گرفتن امانتش آمده است، کودک او را میدزد، اما در اثر حاضر، دوست بازرگان میهمانیای ترتیب میدهد.
اکنون عناصر طرح به کار رفته در داستان بررسی میشود:
اثر حاضر با توصیفاتی که از بازرگان و زندگی او ارائه میدهد، شروع متفاوت و بهتری را نسبت به متن مأخذ رقم زده است. این قسمت شامل اطلاعاتی است از بازرگان و اینکه آهنهایش را به عنوان امانت به دوستش میسپارد و او برای برطرف کردن نیازش آن را میفروشد. گرهافکنی زمانی شکل میگیرد که مرد بازرگان برای گرفتن امانت نزد دوستش میرود، اما ناکام برمیگردد. زمانی که بازرگان برای پس گرفتن آهنهایش دست به تدبیر میزند و میهمانی دوستش را میپذیرد، کشمکش درونی شکل گیرد. در ادامه خواننده کنجکاو است بداند که تدبیر بازرگان برای پس گرفتن امانتش چیست و آیا در این کار موفق میشود یا نه؟ در اینجا او در حالتی از تعلیق قرار میگیرد. بحران زمانی است که بازرگان پسر دوستش را میدزدد و به او میگوید پسرت را موش خورده است. زمانی که مرد امانتدار با پی بردن به نقشهی بازرگان از کار خود پشیمان میشود، داستان به نقطهیاوج خود میرسد. گرهگشایی زمانی است که مرد امانتدار آهنهای دوستش را به او بازمیگرداند. تصمیم دوست بازرگان بر اینکه از این به بعد، امانتدار خوبی خواهد بود و ادامه یافتن دوستی این دو، پایان داستان را رقم میزند.
اثر حاضر نسبت به متن مأخذ از پیرنگ استوارتری برخوردار است. در حکایت مأخذ نقطهی اوج، گرهگشایی و پایان داستان همزمان اتفاق میافتد، اما بازنویس با افزودن مطالبی به داستان علاوهبر مجزا کردن هر کدام از این قسمتها، به سوالاتی که ممکن است ذهن کودک را درگیرکند، پاسخ میدهد.
همچنین افزودن مطالبی به آغاز و پایان داستان، شروع، پایان و گرهگشایی را جلوهای دیگر بخشیده است.