روابط علی و معلولی ساده که از پیچیدگی به دور است، حوادث داستان را به هم پیوند زده است:
موش و گربه برای لحظاتی دشمنی دیرینهی خود را کنار میگذارند، زیرا هرکدام برای رهایی و نجات جان خود، نیازمند دیگری است. تدبیر موش برای رهایی نتیجه میدهد، به همین دلیل جغد و راسو ناامید بازمیگردند. موش به قصد ترس گربه از صیاد و ایمن بودن جانش، آخرین گرهی دام او را زمانی پاره میکند که صیاد از راه میرسد. موش درخواست گربه در رابطه با ادامه دادن این دوستی را نمیپذیرد زیرا معتقد است که دشمنی این دو ذاتی است و این دوستی نیز از روی مصلحت و ضرورت بوده است.
عناصر طرح به کار رفته در داستان به این شکل است:
داستان با توصیف محل زندگی موش و گربه شروع میشود. گرهافکنی زمانی شکل میگیرد که موش برای جستن غذا از خانهاش خارج میشود، اما ناگاه میبیند که خطر از همه طرف او را احاطه کرده است و راه فراری ندارد. کشمکش درونی زمانی است که موش به چارهاندیشی میپردازد و تصمیم میگیرد که با یکی از آنها دوست شود؛ پس گربه را انتخاب میکند که همچون او گرفتار است. در ادامه خواننده در حالتی از تعلیق قرار میگیرد که آیا رفتن موش نزد گربه عاقلانه است و آیا گربه او را شکار میکند. بحران زمانی است که موش به سراغ گربه میرود و جغد و راسو با دیدن روابط دوستانهی آنها از آنجا میروند. زمانی که با آمدن صیاد، موش آخرین گره را نیز میبرد، داستان به نقطهیاوج میرسد و به این ترتیب با فرار موش و گربه و نجات یافتن جان آندو، گرهگشایی شکل میگیرد. قسمت پایانی داستان را سخنان موش و گربه شکل میدهد که گربه از موش میخواهد این دوستی ادامه پیدا کند، اما موش با دلایلی که عنوان میکند، این پیشنهاد را نمیپذیرد.
– شخصیتپردازی
تمامیشخصیتهای این داستان که عبارتند از گربه، موش، جغد و راسو حیوانی هستند و همچون حکایت مأخذ، نامگذاری نشدهاند.
موش شخصیت اصلی است؛ شخصیتی زیرک و خردمند که در مواقع خطرناک و بحرانی زندگیاش که هیچ راه گریزی نمییابد، حتی از وجود دشمن نیز بهره میگیرد تا شاید جان سالم به دربرد:
«پس برای پیدا کردن راه نجات، فکر کرد عاقبت چاره را در آن دید که با یکی از آنها دوست شود. بهتر آن دید که با گربه صلح کند.» (عیوقی، ۱۳۸: ۱۸)
او بر سر عهد و پیمان خود وفادار است، حتی اگر طرف مقابل، دشمن دیرینهی او، یعنی گربه باشد:
«موش خود را به گربه رسانید و گفت: حالا وقت باز کردن گرهی آخر است و گره را باز کرد. » (همان: ۲۰)
این شخصیت در میان گفتارش معرفی میشود (شخصیتپردازی غیرمستقیم).
گربه نیز شخصیتی است که نجات جانش را مهمتر از شکار موش میداند، پس با پیشنهاد او موافقت میکند.
این شخصیت نیز بیشتر در ضمن گفتگوهایش به خواننده معرفی میشود (شخصیتپردازی غیرمستقیم).
جغد و راسو نیز شخصیتهایی هستند که هرچند در داستان حضوری کمرنگ دارند، اما در شکلگیری حوادث بعدی، تأثیرگذار هستند.
این چهار شخصیت با شخصیتهای حکایت مأخذ، تفاوتی ندارند و بازنویس در درون آنها تحولی ایجاد نکرده است.
هر چند بازنویس با حذف قسمتی از سخنان شخصیتها، داستان را خلاصه کرده است، اما این حذفیات باعث نشده است که شخصیتهای اثر حاضر با متن مأخذ متفاوت باشند.
تمامی شخصیتها این داستان که از آغاز تا پایان بر یک عقیدهاند، همچون اشخاص حکایت مأخذ ایستا هستند.
– سبک و زبان
عیوقی در این بازنویسی، متن مأخذ را خلاصه و ساده کرده و در این راه تمامی ابیات و عبارات فارسی و عربی، آیه، حدیث و صنایع لفظی و معنوی را حذف نموده است؛ در حالی که نویسندهی کلیله و دمنه در موارد بسیار، مفهوم مورد نظر را در پوشش این اصطلاحات و به صورت استشهاد از آنها ارایه میدهد و رمز جذابیت و گیرایی کلام او نیز همین مطلب است:
«چندانکه سیمرغ سحرگاه در افق مشرقی پروازی کرد و بال نورگستر خود را به اطراف عالم پوشانید، صیاد از دور پدید آمد.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۷۵)
«صبح به محض اینکه آفتاب طلوع کرد، صیاد از دور نمایان شد.» (عیوقی ۱۳۸۶: ۲۰)
عیوقی در این اثر زبانی سست و ضعیف ارائه داده است، در حالیکه یکی از اهداف بازنویس کمک به افزایش گنجینهی واژگان مخاطب و تقویت توان نوشتاری او است.
اکنون به نمونههایی از ضعف بازنویس در زمینهی کاربرد زبان اشاره میشود:
«زمانه بوتهی محک است.» (همان: ۱۹)
این عبارت در حکایت مأخذ نقل شده است، اما بازنویس با بیتوجهی آن را به شکلی نادرست به اثر حاضر انتقال داده است:
«زیرا که حوادث زمانه، بوتهی وفا و محک مردان است.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۷۱)
«داستان کسی را که نعمتی را بدست آورد اما نتوانست آن را نگه دارد را تعریف کردی.» (همان: ۱۷)
«بندهای تو را باز میکنم اما آن را که از همه مهمتر است را برای مصلحت روزگار باز نمیکنم تا در وقتی دیگر.» (همان: ۲۰)
«گربه هراسان از هر طرف میرفت.» (همان: ۲۰)
«اگر کسی با کسی دوست شود به خاطر نفع و بهره آن دوستی است نه ضرر.» (همان: ۲۱) «اکنون داستان کسی را که با شتاب و بدون فکر کاری را انجام داد و پشیمان شد برایم تعریف کردی.» (عیوقی، ۱۳۸۶: ۱۷)
با آوردن «اکنون» در ابتدای کلام، لازم بود که بازنویس فعل «کن» را به پایان آن
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
میافزود.
علاوه بر این موارد، زبان از کلمات عربی نیز خالی نیست. برای نمونه، در همین اثنا، ظاهر، باطن، صداقت و…
علایم نگارشی نیز در موارد بسیاری رعایت نشده است.
– درونمایه
حکایت مأخذ به طور مستقیم به درونمایه اشاره کرده است:
«این است مثل خردمند روشنرای که فرصت مصالحت دشمن به وقت حاجت فایت نگرداند و پس از حصول غرض از مراعات جانب حزم و احتیاط غافل نباشد.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۸۱)
اثر حاضر نیز همان درونمایه متن مأخذ را دارد، یعنی در وقت مصلحت با دشمن دوستی کردن و کنارگذاشتن دوستی بعد از برطرف شدن ضرورت.
هر چند که عیوقی با یک بیتوجهی آشکار و فاحش، درونمایهی حکایت « میمون و لاکپشت» که قبل از این اثر در همین مجموعه بازنویسیشده است را به حکایت موش و گربه نسبت میدهد؛ اشتباهی که حتی نوجوان را به شگفتی وامیدارد و تأسف او را نسبت به بیدقتی و کوتاهی بازنویس برمیانگیزاند.
«رای گفت: داستان کسی را که نعمتی را به دست آورد اما نتوانست آن را نگه دارد را تعریف کردی. اکنون داستان کسی را که با شتاب و بدون فکر کاری را انجام داد و پشیمان شد برایم تعریف کردی.» (عیوقی، ۱۳۸۶: ۱۷)
– صحنهپردازی
حکایت مأخذ بدون اشاره به زمان، مکان را اینگونه معرفی میکند: