اکنون عناصر طرح به کار رفته در این داستان بررسی میشود:
داستان با اطلاعاتی که راوی از پادشاه و قبره و به دنیا آمدن بچههای آن دو در اختیار خواننده قرار میدهد، شروع میشود. گرهافکنی زمانی است که شاهزاده جوجهی قبره را میکشد. بعد از آن کشمکش داستان در دو سطح جلوه پیدا میکند؛ یک مورد زمانی است که قبره از شاهزاده انتقام میگیرد (کشمکش جسمانی) و کشمکش دوم زمانی شکل میگیرد که پادشاه برای به دست آوردن قبره به مکر و حیله متوسل میشود (کشمکش درونی). نگرانی و دلهرهی خواننده از این موضوع که آیا قبره با چاپلوسیهای پادشاه فریب میخورد و به دام میافتد، او را در حالتی از تعلیق و کنجکاوی قرار میدهد. بعد از این مرحله، حادثه و یا اتفاق خاصی در داستان رخ نمیدهد و گرهگشایی شکل میگیرد و قبره با خداحافظی کردن از پادشاه، او را ترک میکند.
عنصر پیرنگ در این داستان، چندان استوار نیست و در واقع سهم عمدهی آن را به ویژه در قسمت پایانی، گفتگوی شخصیتها شکل داده است و داستان شخصیتمحور است.
– شخصیتپردازی
شخصیتها به دو دستهی انسانی (پادشاه و فرزندش) و حیوانی (قبره و جوجهاش) تقسیم میشوند.
فنزه شخصیت اصلی داستان است که در حکایت مأخذ با نام فنزه از او یاد شده است. مینوی نیز در زیرنویس کلیله و دمنه به «فنزه» اشاره کرده است:
«فنزه در اساس فتره بوده است به قرمزی نقطه افزوده و بدل به قبره کردهاند.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۸۲)
شخصیتی که بودن در کنار پادشاه را حرم امن خود و جوجهاش میداند، غافل از اینکه در این حرم جگرگوشهاش قربانی میشود:
«به گمان این بودم که تا آخر عمر، من و فرزندم خدمتگزار این حرم باشیم، به من چه رسید؟ خون تنها فرزندم در حرم امن تو ریخته شد.» (عیوقی، ۱۳۸۶: ۲۵)
او در جائی حسرت میخورد که چرا به این گروه که بویی از وفاداری نبردهاند، دلخوش بوده است:
«چقدر غافل بودم که دل به این جابران و ستمگران خوش کردم. نمیدانستم که اینها بویی از مهر و وفا نبردهاند و قدر محبت دیگران را نمیدانند.» (همان: ۲۵-۲۴)
قبره هرچند برای سخنان پادشاه ارزش قائل است، اما خردمندتر از آن است که به سوی او بازگردد:
«عقل به من حکم میکند هر چه زودتر از اینجا دور شوم و خلاف فرمان ملک تحمل کنم. این معلوم است که ملک مرا توبیخ میکند و من هرگز از گزند ملک در امان نخواهم بود.» (همان: ۲۶)
پارهای از ویژگیهای شخصیتی قبره به علت حذفیات بازنویس، در متن مأخذ جامانده و عیوقی به آن اشاره نکرده است؛ به عنوان مثال تجربیاتی که از زندگی و حوادث آن کسب کرده است و اینکه کسی نمیتواند او را که پیر روزگار است، فریب دهد:
«من گرم و سرد جهان بسیار دیدهام و عمر در نظارهی مهره بازی چرخ به پایان رسانیدهام و بسیار نفایس زیر حقهی این دهر بوالعجب به باد دادهام و از ذخایر تجربت و ممارست وافر حاصل آورده … و پیر فریفتن، روزگار ضایع گردانیدن است.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۹۲)
او به قضا و قدر معتقد است، اما با این حال یادآور میشود که نباید دوراندیشی و احتیاط را رها کرد:
«و مقرر است که انواع خیر و شر و ابواب نفع و ضر بر حسب ارادت و قضیت مشیت خداوند، جل جلاله، نافذ میگردد و به جهد و کوشش خلایق در آن تقدیم و تأخیر و مماطلت و تعجیل صورت نبندد… با این همه اجماع کلی و اتفاق جملی است بر آنکه جانب حزم و احتیاط را مهمل نشاید گذاشت و تصون نفس از مکاره واجب باید شناخت.» (همان: ۲۹۸-۲۹۷)
شخصیت فنزه در هر دو اثر بیشتر در میان گفتگوهایش با پادشاه معرفی میشود (شخصیتپردازی غیر مستقیم).
پادشاه شخصیتی است که در نهان به فکر مجازات و انتقام گرفتن از همخانهاش است و حال که قبره از دستان او گریخته است، بهترین راه، یاری جستن از مکر و حیله است؛ پس سخنانی را به زبان میآورد که با اندیشهی درونیاش در تضاد است:
«ملک گفت: از دو طرف خطا رفت و هر دو ضرر دیدیم. تو جوانی را از دست دادی و من چشمان یگانه فرزندم را. پس نه از تو به من کینهای هست و نه از من به تو! مطمئن باش هرگز به تو آزار نمیرسانم. برگرد.» (عیوقی، ۱۳۸۶: ۲۶)
این شخصیت نیز به دلیل حذفیات بازنویس، پارهای از خصایص خود را در کلیله و دمنه به جا گذاشته است؛ پادشاه حکایت مأخذ برای به دست آوردن فنزه، دست به هر حیله و سخنان چاپلوسانهای میزند؛ او این اتفاق بد را قضای آسمان میداند و از فنزه میخواهد که به علت این تقدیر آسمانی، او را در غم هجران و دوری نیفکند:
«مفاتحت پسر من و مکافات تو، به قضای آسمانی و مشیت ایزدی نفاذ یافت … ما را به مقادیر آسمانی مواخذت منمای، که اگر این هجر اتفاق افتد، به تقسم خاطر و التفات ضمیر کشد.» (منشی، ۱۳۶۸: ۲۹۶)
و یا در جایی دیگر عنوان میکند کسی که نتواند از اشتباهات دوستش بگذرد، هیچ خیری نمیبیند؛ خصلتی که بیشتر در مورد خود پادشاه صدق میکند:
«ملک گفت: چه خیر تواند بود در آنکس که از سهوهای دوستان، اعراض نتواند نمود … و اعتذار و استغفار اصحاب را به اهتزاز و استبشار تلقی ننماید؟ » (همان: ۲۹۹)
این شخصیت همچون اثر مأخذ، بیشتر در میان گفتوگوهایش به خواننده معرفی میشود (شخصیتپردازی غیرمستقیم).
شاهزاده نیز شخصیتی است که با اقدام ناجوانمردانهاش، حوادث بعدی داستان را رقم میزند؛ حوادثی تلخ و ناخوشایند که بیشتر گریبانگیر همین شخصیت
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
میشود.
فنزه بعد از این اتفاق جانگداز، شخصیت شاهزاده و خاندانش را اینگونه معرفی میکند:
«نمیدانستم که اینها بویی از مهر و وفا نبردهاند و قدر محبت دیگران را نمیدانند. اینان به قدری مغرور هستند که همیشه عیب خود را کوچک میدانند و خطای دیگران را بزرگ.»
(عیوقی، ۱۳۸۶: ۲۵)
جوجهی فنزه نیز هرچند در داستان حضوری کمرنگ دارد، اما قربانی بیوفایی و نامهربانی شاهزاده میشود و با مرگش، حوادث بعدی را شکل میدهد. حضور او و شاهزاده از طریق راوی نمایان میشود.
– سبک و زبان
بازنویس همهی مطالب دشوار و غیرقابل فهم برای نوجوان را حذف کرده است؛ از جمله ابیات و عبارات فارسی و عربی، آیه و حدیث و همچنین توصیفات، آرایهها و صنایع لفظی و معنوی. برای نمونه:
«و همیشه رخسار وفای ایشان به چنگال جفا مجروح باشد.» (منشی، ۱۳۸۶: ۲۸۵)
«نمیدانستم که اینها بویی از مهر و وفا نبردهاند.» (عیوقی، ۱۳۸۶: ۲۵)
در سایر موارد نیز بازنویس با کنار گذاشتن کلمات و عبارات دشوار و عربی، نثری ساده را ارائه داده است.
اما به طور کلی زبان عیوقی در این اثر خالی از عیب نیست. او در مواردی با کوتاهی و بیتوجهی، باعث ایجاد ضعف و سستی در زبان شده است. برای نمونه استفاده ازکلمات عربی:
«این معلوم است که ملک مرا توبیخ میکند.» (همان: ۲۶)
«و دو دانه میوهی نادر و مقوی میکند.» (همان: ۲۴)
«باید از دشمن کینهتوز دوری کرد و به لابه و التماس او گوش نداد.» (همان: ۲۳)
«چقدر غافل بودم که دل به این جابران و ستمگران خوش کردم.» (همان: ۲۵)
«و باید از آن حذر کند.» (همان: ۲۷)